سالگرد تنهایی......

ساخت وبلاگ
همینجوری گزشت تا بهمن 94 بهم خبر داد میاد دیدنم آها یادم رف بگم منو اون تو فضای مجازی باهم آشنا شدیم

یه مدت نبود بعد گف رباط پاشو عمل کرده برا همین نبوده.خیلی فوتبالی بود.

که 8اسفند اومد .خیلی میترسیدم مخصوصا وقتی از شهر دور میشد.کلاسمو پیچوندم به نیت دکتر تا ساعت 7 باهم بودیم.برگشتنی دخترای هم اتاقیمو از دانشگا بردیم خوابگا.

بدش رفتیم نهار بخوریم.اما همه جا بسته بود.

یه رستوران بود اسمش احسان بود رفیم اونجا دید مسافریم برامون حاظر کرد.

بعد بازم رفتیم دور بزنیم تو جاده نیشابور یه پار بود به اسم پارک صنعتی.داشتم سکته میکردم.برگشت تو چشام نگا کرد گف اگ میخواستم غلطی بکنم تو شهر خودم پول میدادم یکی میومد.این همه راه نیومدم بهت دست درازی کنم.

گزشت رفتیم از یه بوفه آمیوه خریدیم.خیلی بد مزه بود.پس دادیم.شب شد کنار یه پارک نزدیک خوابگا موند تا دورنشه صب رف زیارت دوشنبه برگشت .چه روزای قشنگی بود.الین بار بود که دست یه مرد غریبه رو میگرفتم.انگار همه وجودم بود خنده هاش اخمش داداش همه چی انگار اون روزا هیچ وخ تموم نمیشدن.

گذشت روز چهار شنبه کلاس زبان داشتم ساعت 11 رسوندم کلاس کلاس تموم شد اومد دنبالم جالبه اونجا با یکی دوست شد رف خونشون تا من میومدم پیشش تو اون مسیر مسافر کشی میکرد روز قبل ینی سشنبه من و مهسا و بهروز دوس پسرش بیرون بودیم.ک احسان رسید.رفتیم یه قهوه خونه خیلی باحال بود مهمون بهروز شدیم رو دیوار اسمامونو نوشتیم.برگشتنی رف خونه بهروز این ناکس بردش پیش دوستاش نصفه شب زنگ زد که دیگ نبینم باش بگردین.حالا بماند که دلیلش قابل بیان نیس.برام از مشهد کلی سوغات آورد اما دوس نداشتم به مهسا بدمش فقط یه مهره جانماز بش دادم.آخه همش میگف من آشناتون کردم اون قبل تو بامن بود.حالا چارشبش رفتیم خرید دستم تو دستاش از یه پیرهن آبی خوشم اومد براش بخرم نذاش گف بعدا اما خودش یه جیگری برداشت.بش میومد ماه شده بود.بعدش رفتیم کبابی کباب گرفتیم رفتیم همون پارک صنعتی تا 5 اونجا بودیم باز برگشتیم بازار برام یه ساعت گرف روز اومدنشم برام یه گل کارت پستال آورد که روش نوشته بود دوست دارم با تمام وجود.نزدیکای 7 منو رسوند خوابگا کاش هیچ وخ نمیرسیدم.چقد سخت بود.هر دیقش مث یه سال گزشت.ساعت 9 بهم زنگ زد بغض کرده بود گف زنگ زده صدامو بشنوه خیلی دلش گرفته.آهنگمونو شنیدم گف گوش کن....

تهران شلوغه دستمو بگیر...........

میترسم از این شهره لعنتی از بام تهران از شماله شهر
از کافه های دنجه با کلاس از قهوه های تلخه مثله زهر
میترسم از اینکه گمت کنم میترسم عشقم بی اثر بشه
دریاچه ی چیتکرد بدونه تو میتونه با اشکم خزر بشه
تهران شلوغه دستمو بگیر همدست من باشو ولم نکن
اینجا منو دور از تو میکشه این ظلمو در حق دلم نکن
پیشم نباشی گریه میکنم پیشم نباشی غصه میخورم
تو بامه تهران با چشای خیس هر چی چراغه زرده میشمرم

این شهر اینقدر دود داره که میترسم عشقم دود شه بره
تهران شلوغه دستمو بگیر تا دلهرم نابود شه بره
جاتو با هیچی پر نمیکنم هیچکس نمیتونه بیاد به جات
پشت چراغایه تمومه شهر بعد از توام گل میخرم برات
تهران شلوغه دستمو بگیر همدست من باشو ولم نکن
اینجا منو دور از تو میکشه این ظلمو در حق دلم نکن
پیشم نباشی گریه میکنم پیشم نباشی غصه میخورم
تو بامه تهران با چشای خیس هر چی چراغه زرده میشمرم

بعداون این آهنگ شد دنیامون.با شنیدنش میخندیدیم گریه میکردیم.

رسید دزفول............

اما بعد اون هرروز سختر میشد هرلحظه بیتاب تر میشدم

خیلی خوب بود هرلحظه بیشتر حس میکردم یه حامی دارم.هر وخ دلم میگرف غر که میزدم با دلوجون گوش میدا د آخر سر با آروم شدی عزیزم الان بوس از چشمای نازت آرومترین میشدیم تا بم کج میگفتن دمار از روزگارشون در میاورد.تا میگفتم آخ میموردو زنده میشد. مجبور شد ماشینشو بفروشه.تا بدهی داداشو بده.

خیلی با بقیه فرق داشت گزشت ثانیه های کنار هم بودنمون خیلی دور بودیم اما انگار دوقدمی هم بودیم.ماه رمضون رسید فصل امتحانای من تا سحری حرف میزدیم.چه مرهمی بود برام.هروخ عصابش خورد بود زنگ میزد میگف فقط نفس بکش آروم میشم.من تو مرداد عمل کردم لیزر سنگ کلیه..............................


سالگرد تنهایی پارت 2.........
ما را در سایت سالگرد تنهایی پارت 2...... دنبال می کنید

برچسب : سالگرد,تنهایی, نویسنده : diare-ghorbat-del بازدید : 69 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 12:51